خوانندهی محمدعلیشاه قاجار که ستارخان امانش داد: به قمرالملوک ارادت دارم
تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۹۴۲۴۷
ستارهی اقبالش درخشان است تا وقتی که محمدعلیشاه به سفارت روسیه پناهنده میشود و او نیز در رکاب است. قرار است همراه با سلطان مخلوع به روسیه بگریزد، اما ستارخان سردار ملی که از این ماجرا خبردار شده با اشارهی ثقهالسلام تلگرافی بدین مضمون به ابوالحسنخان مخابره میکند: «آقای ابوالحسنخان از رفتن به روسیه صرفنظر نموده به تبریز تشریف بیاورید من در هر حال حفظ و حراست شما را به عهده میگیرم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش خبرآنلاین، ابوالحسن قزوینی معروف به اقبالالسلطان در سال ۱۲۵۱ خورشیدی یعنی در نیمههای سلطنت ناصرالدینشاه در دهکدهی الوند واقع در چهاردهکیلومتری جنوب قزوین به دنیا میآید.
پدرش ملا موسی الوندی از روحانیون عصر خود و در فضیلت و تقوی سرآمد همگان است، اما ابوالحسن اقبال چندانی برای زیستن با او ندارد؛ در دوران کودکی وقتی ششساله است پدر را از دست میدهد. از همان اوان به خاطر صدای خوبش، بزرگترهای قوم در ماه محرم به اجرای تعزیه میبرندش تا نوحه و رجز بخواند.
حاج ملا عبدالکریم جناب قزوینی از مشاهیر موسیقی دوران او را در همین تعزیهها میبیند و به استعدادش در زمینهی آواز پی میبرد، پس استادی او را به عهده میگیرد و ردیفهای موسیقی را به ابوالحسن میآموزد.
ظاهرا در یکی از مسافرتهای ابوالحسن همراه با استادش به تبریز، توسط منتخبالسلطان ناظر قزوین به خدمت محمدعلیمیرزا ولیعهد مظفرالدینشاه میرسد و وقتی ولیعهد آوازش را میشنود میگوید: «صدایش حال دارد» همین تعریف کافی است تا دیگر در سفر و حضر این آوازخوان تازه را با خود همراه کند و ابوالحسن قزوینی بشود از مقربین درگاه و اقبالالسلطان. ستارهی اقبالش درخشان است تا وقتی که محمدعلیشاه به سفارت روسیه پناهنده میشود و او نیز در رکاب است.
قرار است همراه با سلطان مخلوع به روسیه بگریزد، اما ستارخان سردار ملی که از این ماجرا خبردار شده با اشارهی ثقهالسلام تلگرافی بدین مضمون به ابوالحسنخان مخابره میکند:
آقای ابوالحسنخان از رفتن به روسیه صرفنظر نموده به تبریز تشریف بیاورید من در هر حال حفظ و حراست شما را به عهده میگیرم.
همین یک اشارت کافی است تا اقبال به سر بدود؛ بهسرعت و البته محرمانه از سفارت روسیه خارج میشود و به تبریز بازمیگردد. زمانی که احمدشاه به تخت مینشیند و محمدحسن میرزا با سمت ولیعهدی به تبریز میآید، باز اقبال به دربار محمدحسنمیرزا راه مییابد و همچنان با اوست که سلطنت قاجاریه منقرض میشود.
پس از انقراض سلطنت قاجاریه اقبال به خدمت وزارت کشور درمیآید و در نهایت با پایهی ۹ اداری بازنشسته میشود. در بهمن ۱۳۳۶ که هشتادوپنج ساله است و دوران بازنشستگی را در محلهی اهراب تبریز با فرزندان و نوههایش به سر میکند، یک روز پای پیاده به دفتر مجلهی «اطلاعات هفتگی» در تبریز میرود.
آنچه در پی میخوانید حاصل گفتوگوی کوتاه او با خبرنگار این مجله است که در شمارهی ۸۵۴ به تاریخ ۴ بهمن ۱۳۳۶ منتشر شد:ای آنکه به اقبال تو در عالم نیست/ گیرم که غمت نیست غم ما هم نیست؟
ابوالحسن خان در حالی که این شعر را میخواند برای مصاحبه و گفتگو دربارهی گذشتهی خود وارد دفتر نمایندگی اطلاعات شده و با لحنی سرزنشآمیز گفت:
- دیروز هم آمدم، ولی کسی نبود.
یک نفر از حضار گفت: «تقصیر از محیط است که این همه بلا و گرفتاری برای مردم ایجاد کرده.» ابوالحسنخان هم که به جای نثر غالبا با شعر صحبت میکند فورا جواب داد:
از همهمه خاطر و غوغای تعلق/ اقبال اگر حلقه به در زد نشنیدیم
نخستین سوال ما از خوانندهی بازنشستهی محمدعلیشاه این بود که:
موسیقی فعلی ایران در چه حال است؟
بدون رودربایستی باید گفت در حال زوال، در حال انحطاط به جای تصانیف بهار، عارف، شیدا این تصنیفهای مبتذل و آوازهای سرتاپا غلط!
به نظر شما چاره چیست؟
چاره این است که یک نفر مطلع و بصیر را در راس کار قرار بدهند.
شایع است که در زمان پیشهوری (قلییف) مامور سیاسی شوروی در کنسرتی که از معاریف و محترمین و با حضور خوانندگان قفقاز تشکیل شده بود به شما فشار آورده بود که حتما باید تصنیف ترکی بخوانید و شما تحت فشار به صحنه رفته و یک قطعه وطنی از مرحوم عارف خوانده و مجلس را منقلب کردید؟
آری نهتنها قلییف بلکه بسیاری دیگر از رجال ایرانی آن روز تحت تاثیر اوضاع روز به من فشار آوردند که مصلحت ایجاب میکند شما یک تصنیف ترکی بخوانید. این فشار عکسالعمل خود را در من کرد و من بیپروا از کماندوهای شوروی پشت میکروفون رفتم و این قطعهی عارف را خواندم:
لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست/ چه شد که کوته و زشت این قبا به قیامت ماست
ز حد گذشت تعدی کسی نمیپرسد/ حدود خانهی بیخانمان ما ز کجاست
چرا که مجلس شورا نمیکند معلوم/ که خانه خانهی غیر است یا که خانهی ماست
با خواندن این شعر مجلس منقلب شد و آقای شربیانلو که فعلا در دادگاه جنایی استان آذربایجان است مرا از روی پشتبام فرار داد و چند روزی در خفاگاه به سر بردم.
چون از خوشترین ساعات زندگی او سوال شد این شعر را زمزمه نمود:
روز خوبی هم اگر داشتهام یادم نیست/ گوییا یکسره از لانه به دام افتادم
بعد گفت:
با انصافها! دلمترکید، در را ببندید تا به صدای بلند این شعر را که زبان حال من است بخوانم.
در را بستم و اقبالالسلطان با آهنگی خوشآواز گرمی خواند و بعد گفت:
- افسوس که مردم قدر هنر و هنرمند را نمیدانند.
از شاگردانش سوال شد، پاسخ داد:
- از همه بهتر هنرمند جوانمرگشده شاهزاده ظلی بود که خیلی زود مرد و همهی ما را داغدار کرد.
از میان خوانندگان به کدام بیشتر علاقه دارید؟
به قمرالملوک ارادت دارم.ای کاش او را میدیدم و به یاد گذشته هر دو دو دانگ آواز را سرمیدادیم!
کانال عصر ایران در تلگراممنبع: عصر ایران
کلیدواژه: قمرالملوک ابوالحسن خان محمدعلی شاه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۹۴۲۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جمعی از اساتید ادبیات به تماشای «مست عشق» نشستند/ حسن فتحی: جهانِ پر از طمع و ویرانی را با افعال خود سیاهتر نکنیم
روز جمعه ۱۴ اردیبهشتماه اکرانی خصوصی از فیلم «مست عشق» در موزه سینما تدارک دیده شده بود تا سازندگان این فیلم سینمایی میزبان برخی از چهرههای حوزه مولویشناسی و شمس پژوهی و شاهنامهپژوهی همچون محمدعلی موحد و میرجلالالدین کزاری و نیز بزرگان دیگری همچون ژاله آموزگار (پژوهشگر فرهنگ و زبانهای باستانی)، عبدالمجید ارفعی (متخصص زبانهای باستانی و مترجم خط میخی عیلامی)، احمد محیط طباطبایی (رییس ایکوم)، لوریس چکناواریان (آهنگساز و رهبر ارکستر)، یونس شکرخواه (متخصص علوم ارتباطات) و حجتالله ایوبی (رییس سابق سازمان سینمایی و کمیسیون ملی یونسکو) شدند.
در میان این چهرههای فرهنگی و هنری، محمدعلی موحد به تماشای فیلم نشست.
از راست: لوریس چکناواریان، محمدعلی موحد و میرجلالالدین کزازیدر ابتدای این مجلس و پیش از نمایش فیلم، حجتالله ایوبی در سخنانی کوتاه گفت: ملت ایران یک بدهی به دنیا داشت و دنیا هم یک مطالبه بزرگ از ما. سینمای ایران که جزء سینماهای برتر جهان است باید کاری را برای حضرت مولانا و شمس انجام میداد.
او با تاکید بر اینکه خودش فیلم را ندیده است، ادامه داد: من این تلاش و عزم را گرامی میدارم بویژه آنکه بارها از زبان بزرگان جهان شنیدم که چه معمایی در سینمای ایران وجود دارد که با وجود حداقل امکانات این چنین درخشان است؟ به نظر بنده، راز و رمز این موفقیت در این سالن حاضر است؛ پشتوانه سینمای ایران ادبیات فاخر و گنج معنوی آن است که در هیچ کجای جهان وجود ندارد. سینمای شاعرانه ایران مرهون بزرگانی است که امروز در اینجا نشستند و آقایان فتحی، توحیدی و دیگر هنرمندان در این فضا تنفس کردند و با محمدعلی موحد زندگی کردند. فیلم و نگاه آنها عطر و رنگ موحد و کزازی و شفیعی کدکنی و بزرگان دیگر را میدهد. من این عزیزان را به "نام" و بدون لقب صدا کردم چون استاد شفیعی کدکنی در آخرین شماره مجله «بخارا» زیبا گفته است که محمدعلی موحد بالاترین لقبش در همین است که «محمدعلی موحد» است و لقب و پسوند و پیشوندی برازنده او نیست. این برای بقیه اساتید هم صدق میکند.
ایوبی افزود: یقین دارم که استقبال فراوان مخاطب آغاز راهی است که باز هم از مولانا و شمس سخن گفته شود.
سپس فرهاد توحیدی - فیلمنامهنویس «مست عشق» بیان کرد: نوشتن فیلمنامه این کار در کنار جناب آقای فتحی حدود سه سال و اندی طول کشید و در طول نوشتن متن، سایه معنوی دکتر موحد بر سر این کار بود.
او با اشاره به شیوه روایت فیلم گفت: من به عنوان یک معلم کوچک فیلمنامهنویسی عرض میکنم که سالهاست در میان همکارانم و بخصوص در میان جوانان علاقهمند به فیلمنامهنویسی اشتیاق زیادی برای گذر و عدول از نوشتن فیلمنامه به سبک و سیاق کلاسیک در چهارچوب شاهپیرنگ میبینم. آنها بسیار دوست دارند که فیلمنامهنویسی متفاوت را با روایتهای موازی تجربه کنند و برای یادگیری تکنیک داستانگویی در فیلمنامه نویسیِ آلترناتیو، طبیعتاً به ادبیات فیلمنامهنویسی ترجمه شده رجوع میشود. این در حالی است که بخت بزرگ بنده و آقای فتحی این بود که در این کار برای سازماندهی روایتهای موازی از دل آثار مولانا و مثنوی استفاده کردیم. شاید بیراه نباشد که بگویم یکی از اولین کسانی که داستانگویی به این شیوه را ابداع کردند حضرت مولانا بود و البته پیشتر از او عطار و سنایی هم چنین تجربهای داشتند.
توحیدی ادامه داد: کوشش ما این بود از آن میراثی که حضرت مولانا و دیگران در روایتگری به جا گذاشتند و بزرگان امروز ادبیات ایران در کتابهای خود شرح دادند، استفاده کرده باشیم و امیدوارم آنچه بر پرده خواهید دید گوشه کوچکی از انتظارات شما را برآورده کند.
در پایان حسن فتحی - کارگردان «مست عشق» که از سر فیلمبرداری سریالش خود را به این برنامه رسانده بود - متنی را قرائت کرد که به این شرح بود: «همه ما آدمها بیآنکه خواسته باشیم، متولد میشویم و طنز قضیه در این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، متولد شدن ما با نوعی مسئولیت اخلاقی همراه است؛ مسئولیتِ اینکه اوضاع جهانی را که لُملُمه میزند از حرص و طمع و کشتار و ویرانی، با افعال خودمان سیاهتر از آنچه که هست نکنیم. پیام شیرین و شکّرین شمس و مولانا در این زمانه تلخکامی و خشونت و نفرتپراکنی، میتواند بارقه امیدی باشد برای ما ساکنانِ به عادت و روزمرگی گرفتار شدهی این روزگار تا شاید با پرهیز از خودشیفتگی و افکار خشک و تنگنظرانه در افعال و کردار خودمان تأمل و نواندیشی و تجدیدنظر کنیم.
این اثر سینمایی بیهیچ تفاخری برگ سبزی تحفه درویش و نمایش قطرهای از دریای بیکران اندیشههای عرفانی است.»
در این زمینه بخوانید:
تمجید میرجلالالدین کزازی از «مست عشق»
ژاله آموزگار منبع: خبرگزاری ایسنا